1- تصور مرگ دروغین من باقی خواهد ماند تا آن که رسول الله بیاید و این فریب را بر کسانی که به شریعت خداوند ایمان دارند، روشن سازد.» (1)
و سال ها بعد، رسول الله (صلی الله علیه و آله) آمده بود و از طرف خداوند بشارت داده بود : «او را نکشتند و او را به صلیب نکشیدند، بلکه این بر آنان مشتبه شد (کسی شبیه حضرت عیسی کشته شد )و خداوند او را به سوی خود بالا برد». (2)
2-خوش حال بود و می خندید. اصحاب این شور درونی را نه از لبخند بر لبانش، که از شوری که در چشم هایش بود، دریافته بودند و گفتند :«یا رسول الله چه شده است که شما را تا این اندازه خوش حال می بینیم ؟» لبخند گوشه لبانش محو نشد. نگاهی به جمع اصحابش کرد و فرمود : « شب و روزی نیست، مگر این که برای من در آن تحفه ای از جانب خداوند هست. خداوند تحفه ای به من عطا کرد که نظیر آن را تا به حال نداده بود. جبرییل آمد و از جانب خدا به من رساند و گفت : از شماست قائم که ذریه علی و فاطمه و از فرزندان حسین است و عیسی بن مریم - که سلام بر او باد - پشت سر او نماز می گذارد؛ هنگامی که خداوند او را به زمین فرود آورد».
3-گفت : «نه، اصلاً با عقل جور در نمی آید. اصلاً یک جای کار ایراد دارد. مگر می شود یک پیامبر، آن هم یک پیامبر اوالعزم که صاحب شریعت و کتاب آسمانی است و بدون پدر هم آفریده شده است، پشت سر یک امام نماز بخواند؟»
لبخند زدم و گفتم : «ابراهیم پیامبر، چند امتحان بزرگ را پشت سر گذاشت تا به مقام امامت رسید؛ مقام امامت، از مقام نبوت بالاتر است. قائم آل محمد، مقام پیشوایی خدا را دارد و از طرف خداوند به عنوان وصی پیامبر، احیاگر دین خداست و واسطه فیض الهی؛ پس اگر حضرت عیسی (علیه السلام) پشت سر ایشان نماز بخواند، جای تعجبی ندارد ».
« شب و روزی نیست، مگر این که برای من در آن تحفه ای از جانب خداوند هست. خداوند تحفه ای به من عطا کرد که نظیر آن را تا به حال نداده بود. جبرییل آمد و از جانب خدا به من رساند و گفت : از شماست قائم که ذریه علی و فاطمه و از فرزندان حسین است و عیسی بن مریم - که سلام بر او باد - پشت سر او نماز می گذارد؛ هنگامی که خداوند او را به زمین فرود آورد »
4-«کمرهای خود را بسته، چراغ های خود را افروخته بدارید و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند، که چه وقت از عروسی مراجعت کند تا هر وقت آید و در را بکوبد، بی درنگ برای او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد... پس شما نیز مستعد باشید؛ زیرا در ساعتی که گمان نمی برید، پسر انسان می آید ».(3)
«و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود و بر زمین، تنگی و حیرت از برای امت ها روی خواهد نمود، به سبب شوریدن دریا و امواجش دریا و امواجش. و دل های مردم ضعف خواهد کرد از قوت آسمان متزلزل خواهد شد و آن گاه پسر آسمان را خواهند دید که برابری سوار شده، با قوت و جلال عظیم می آید ».(4)
5- او آمده است روی تکه ابری، و فرشتگان هم راهی اش می کردند. در کنار دروازه شهر «لد » در فلسطین ظهور کرده است و دارد به سمت بیت المقدس می آید برای دیدار مهدی مسلمان. مهدی برای خواباندن فتنه بزرگ سفیانی به این دیار آمده است.
گفته بودند می آید و من همیشه فکر می کرده ام که نجات دهنده آخرین، آن که دنیا به دستش رنگ آرامش می بیند، او خواهد بود؛ اما حالا آمده است تا برای گسترش سفره دادخواهی و عدالت، با مهدی مسلمانان هم داستان شود.
نام سفیانی، تن مردم می لرزاند. نه ماه است که خواب بر همه حرام شده است و بچه ها هر شب کابوس او را می بینند. او مسلمان و غیر مسلمان نمی شناسد و تنها خون، سیرابش می کند. در ماه رجب بود که به همراه هفت نفر دیگر از وادی یابس دمشق خروج کرد. می گفتند آبله روست و خط سفیدی در سیاهی چشمانش دارد. شنیده بودم که با لشکریانش به هر کجا که پا گذاشته، جز قتل و خون ریزی و بی آبرو کردن زنان و دختران، کار دیگری انجام نداده است؛ اما آن شب، که وارد شهر ما شد، تازه فهمیدم که شنیده هایم در برابر آن چه می بینم هیچ است. هیچ گاه ضجه های آن مادر و کودک بی گناه را فراموش نمی کنم. پشت دیوار خرابه ای در زیر خروار زباله پنهان شده بودم که ناگهان چند مرد، زنی را کشان کشان به نزدیکی خرابه آوردند. موهای زن در میان دستان یکی از آنان که قد بلندی داشت، گره خورده بود. با هر حرکت دستان مرد، اندام زن، بالا و پایین می رفت و صدای ضجه اش بلند می شد. آن سوتر گریه نوزادی به گوش می رسید. یکی گفت : ببرید صدای نحسش را. آن یکی به سمت نوزاد رفت و خنجر بر گلویش گذاشت. من سر بریدن نوزاد و تقلای زن برای نجات کودکش را دیدم و نتوانستم برایشان کاری بکنم. از من تنها کاری برنمی آمد، اما عذاب این درد مدت هاست که با من است، مدت هاست که صدای ضجه آن زن و کودک خواب های مرا پر کرده است.
و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود و بر زمین، تنگی و حیرت از برای امت ها روی خواهد نمود، به سبب شوریدن دریا و امواجش دریا و امواجش. و دل های مردم ضعف خواهد کرد از قوت آسمان متزلزل خواهد شد و آن گاه پسر آسمان را خواهند دید که برابری سوار شده، با قوت و جلال عظیم می آید
من هیچ گاه آن عیسای بسته شده به صلیب را باور نداشته و ایمان داشته ام که او نمرده است و حالا شوق دیدنش توانی برایم نگذاشته است.
جمعیت در بیت المقدس موج می زند. دارد می آید. گویا گذشت هزاره ها روی او کم ترین تأثیری نداشته؛ به همان سی و چند سالگی اش می ماند. همان گونه که گفته اند، چهارشانه است. صورت سرخ و سفید و موهای صاف سرش، چهره ای زیبا از او ساخته است. موهای سرش می درخشد؛ گویی که آن را روغن آلود کرده یا با آب شسته است. می گویند شبیه ترین خلق خدا به ابراهیم پیامبر است.
مهدی جلو می آید و هر دو هم دیگر را هم چون دو برادر در آغوش می گیرند. چه قدر دلم می خواهد که جلو بروم و به پایش بیفتم، اما فشار جمعیت که از این پیش آمد به وجد آمده اند، نمی گذارد.
-خوش آمدی که وقت نماز است.
امروز جمعه است و وقت نماز صبح. مهدی قدم به عقب می گذارد و می گوید : «ای بردارم، پیش آی و نماز بگزار.»
ولی عیسی از سر مهر نگاهی به او می کند و دستش را بین دو کتف او می گذارد و می گوید : «این نماز برای تو برپا شده است؛ پیش برو و امام جماعت مردم باش.»
مهدی جلو می ایستد و عیسی پشت سرش. جمعیت به امامت مهدی نماز می گزارد و من در دل می گویم : « اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان...».
پی نوشت:
1.سخن عیسی به نقل از چهار فصل، علی م?ذنی، کتاب چهارم، بشارت.
2.نسا: آیات 157-158.
3.رساله پولس رسول به رومیان، باب 15، ص 261.
4.رساله اول پولس به تسالونیکیان، باب 4، ص 330.